به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ جامعهشناسی از گرایشهای مسلط و احتمالی گزارش میدهد. من چشم خود را روی دستاوردهای اندک جامعهشناسان طی سالهای اخیر نمیبندم و اگر نقدی بر علوم انسانی وارد میکنم منظورم علوم انسانی است که طی سالهای گذشته دچار سترونی شده است. علوم انسانی در ایران مشتمل بر رشتههایی چون فلسفه و تاریخ در صد سال گذشته دچار سترونی شده و هرچه زمان گذشته بر این سترونی افزوده و هر روز خوشه علوم انسانی نسبت به گذشته نحیفتر شده است. ما در ایران علوم انسانی بیربط و باربط داریم. نزدیک به ٨٠ درصد علوم انسانی ما بیربط است که مملو از بدآموزی است و شامل گزارهها و جملاتی است که هیچ پشتوانه علمی و نظری ندارد. بهطورمثال سالهاست گفته میشود اصلاحات ارضی سبب نابودی کشاورزی در ایران شده است درحالیکه با مراجعه به آمار مشاهده میکنیم اصلاً چنین چیزی وجود نداشته است. بااینحال، اگر هم امیدی به علوم انسانی وجود داشته باشد در گروی همان ٢٠ درصد علوم انسانی باربط است. احمد اشرف نیز از جمله استادانی است که در این پارادایم قرار دارد.
علوم انسانی در ایران از فقدان دیالکتیک خاص و عام رنج میبرد. در ایران هیچ گفتمانی وجود ندارد و افراد یکدیگر را نقد میکنند و دانشی که تولید میشود انباشته نمیشود تا بر اساس آن گفتمان شکل بگیرد. تمام بنیانگذاران علم جامعهشناسی اعم از دورکیم، وبر، مارکس و ... تاریخبنیاد هستند. توکویل هم یکی از جامعهشناسان تاریخبنیاد و سرآمد است که باید در دانشگاههای ما کتابهایش تدریس شود درحالیکه اصلا چنین چیزی وجود ندارد و این هم یکی از مشکلاتی است که علوم انسانی ما از آن رنج میبرد. جامعهشناسی که باید بیش از هر جای دیگر تاریخمحور باشد وجود ندارد و رها شده است. شما در تاریخ ایران دیالکتیک خاص و عام را میبینید، تفکری که به مدرنیته در ایران میرسد و ٣٠٠ سال سرکوب اندیشه و تفکر را با خود دیده است. در این ٣٠٠ سال تغییرات و تحولات زیادی صورت گرفته و مدرنیته ایرانی در حالی متولد شده که بریدهبریده شکل گرفته و ما برای اینکه مدرنیته را بفهمیم ابتدا باید غرب را بهعنوان مبنای زایش آن درک کنیم. چراکه اگر بدن ایرانی بخواهد مدرنیته را بهعنوان یک عضو پیوندی بپذیرد و آن را پس نزند باید ابتدا آن را درک کند و بفهمد. احمد اشرف از جمله کسانی است که دیالکتیک خاص و عام را میداند. او از متفکرانی است که فلسفه، اندیشه و تاریخ ایران را میداند و اگر متنی را نوشته میدانسته که این متن چه سابقهای دارد و ماحصل آن چه نتیجهای خواهد داشت. این در حالی است که امروزه ما فقط متون غرب را استفاده میکنیم بدون اینکه بدانیم جایگاه این متون چه چیزی است و به همین دلیل از این علوم انسانی سترونشده چیزی درنمیآید. احمد اشرف از جامعهشناسانی است که در آثارش تلاش کرده به صورت تاریخی به موضوعات نگاه کند و جریانهای مختلف را در یک مدل بههمپیوسته تحلیل کند. او همچنین موضوع هویت را بررسی کرده و در این مساله به بحث نگاه پستمدرن به هویت، نگاه تاریخمحور به هویت، الگوی طبقهمحور به هویت و ... پرداخته است. همچنین اشرف در کتاب «طبقات اجتماعی، دولت و انقلاب در ایران» کار مهمی درباره طبقه انجام داده. تنها نقص کار او این است که تفاوت بین قشر و طبقه را مشخص نمیکند، گویی این دو کلمه با یکدیگر مترادف هستند درحالیکه در غرب بین این دو کلمه تفاوت وجود دارد.
متاسفانه اکنون بوی طبقه از نوکیسگی در ایران بلند شده است. چون اصلا فرد در جامعه ایرانی متولد نشده و ما از نظر جامعهای فرد نیستیم و از نظر قبیلهای خودمان را هویت میبینیم و از این نظر کتاب احمد اشرف بسیار اثر حائز اهمیتی است. همانگونه که مطرح کردم اشرف از جامعهشناسانی است که موضوعات را بهصورت دیالکتیک عام و خاص میبیند. در کتاب «موانع تاریخی رشد سرمایهداری در ایران» سوال او این است که چرا ایران سرمایهداری نشده است. مقاله دیگر اشرف با عنوان ویژگیهای تاریخ شهر اسلامی نیز یکی از پرمرجعترین کارهای اوست اما یکی از اشکالات اساسیاش این است که الگویی که در جوامع اسلامی درباره رابطه بین مسجدجامع و بازار ارائه کرده قابل تعمیم به همه دنیای اسلام نیست. اما چرا احمد اشرف از منظر جامعهشناسی چپ به موضوعات مینگریسته است؟ در زمانهای که او میزیسته تمامی متفکران آن دوره عضو حزب توده بودند و هرکس بهنوعی متصل به این حزب بوده است. چراکه در آن زمان یا باید عضو حزب توده میشدید یا در مقابل چارچوب مدرنیته آمریکایی قرار میگرفتید و اگر در چارچوب دیالکتیک عام و خاص و مفاهیمی چون نابرابری، عدم توسعه و پیشرفت و ... میاندیشید در نتیجه به چنین نقطهای میرسیدید. بههرحال اگرچه ما مارکس را نقد میکنیم اما هیچکس به اندازه مارکس سرمایهداری را نفهمیده است و از این نظر کار او بسیار حائز اهمیت است. جامعهشناسی هم در ایران هیچگاه نقادانه متولد نشده بود، گویی همیشه کارکردش بهگونهای بوده که نه سیخ بسوزد و نه کباب و فقط جنبه پیمایشی داشته است. متاسفانه اکنون در حوزه جامعهشناسی هم کار جدی و رسمی صورت نمیگیرد و اغلب شاهدیم که جامعهشناسی بیشتر به توصیف بسنده میکند.
نظر شما